⛰️ آفتاب تازه بر فراز قلههای البرز سرک میکشید و با نور طلایی خود، خطوط تند و تیز کوهستان را نرم میکرد. نسیم سرد صبحگاهی از لابهلای درختان کاج میوزید و بوی خاک نمخورده و گیاهان وحشی را به مشام میرساند. آرش دستش را روی فرمان ماشین کشید، لبخندی زد و دنده را درگیر کرد.
این یک سفر معمولی نبود. آرش و دو دوست قدیمیاش، بهنام و سارا، تصمیم گرفته بودند یک مسیر بکر و دستنخورده در دل کوهستان مرکزی را برای کمپینگ و عکاسی کشف کنند؛ مسیری که نقشه آن را فقط در صفحات قدیمی یک کتاب کوهنوردی پیدا کرده بودند و میدانستند که جاده آن بیش از آنکه “جاده” باشد، یک مسیر سنگی و خاکی پر از چالش است.

«مطمئنی این راه درست است، آرش؟» بهنام که با دوربینش مشغول عکاسی از مه صبحگاهی بود، پرسید. «اینجا دیگر آسفالت تمام شده و جاده شبیه بستر خشک یک رودخانه است.»
آرش که رانندگی در چنین شرایطی را دوست داشت، خندید: «اگر آسان بود که ارزشش را نداشت، بهنام. فقط به پاترول پیر ما اعتماد کن.»
البته، اعتماد آرش فقط به ماشین نبود؛ او میدانست که موفقیت در این سفر به یک عنصر حیاتی دیگر وابسته است: لاستیکها.
چند هفته پیش، آرش لاستیکهای قدیمی ماشینش را با مجموعهای از لاستیکهای رادیال آفرود ایران تایر عوض کرده بود. او به دنبال برندی مطمئن بود که بتواند چسبندگی بینقصی در گل و لای، شن، و سنگهای تیز کوهستان ارائه دهد. تحقیقاتش او را به سمت ایران تایر کشانده بود، برندی که سالها تجربه در تولید لاستیک مناسب جادههای سخت ایران را داشت.
«موضوع اعتماد به پاترول نیست، آرش جان،» سارا از صندلی عقب گفت، در حالی که مسیر را روی GPS چک میکرد. «موضوع آن لاستیکهای نو است. اگر پنچر کنیم یا گیر بیفتیم، کارمان تمام است.»
آرش با اطمینان سرش را تکان داد. ماشین از یک شیب تند و پر از قلوهسنگهای بزرگ پایین میآمد. معمولاً در این بخش، لاستیکهای معمولی دچار لغزش شدید میشدند یا آجهایشان زیر فشار سنگها له میشد. اما پاترول او به نرمی، و بدون کوچکترین لیز خوردنی، سنگها را پشت سر میگذاشت.
«دقیقاً به خاطر همینهاست که الان اینجا هستیم، سارا،» آرش گفت و با انگشت به آجهای درشت لاستیک اشاره کرد. «ایران تایر واقعاً در مسیرهای کوهستانی شاهکار است. این طراحی آج نامتقارن، باعث میشود که حتی وقتی بخشی از لاستیک روی سنگ لیز میخورد، بخش دیگری بلافاصله در گل یا شن کناری چسبندگی ایجاد کند. این یعنی پایداری صد در صدی در سختترین شیبها.»
بهنام که متوجه آسانی حرکت ماشین شده بود، جلو آمد و از پنجره نگاهی به لاستیک انداخت. «عجب آجهایی! مثل چنگال به زمین میچسبد.»
«دقیقاً. و مهمتر از آج، ترکیب مواد سازنده است،» آرش توضیح داد، در حالی که فرمان را برای عبور از یک گودال پر از آب چرخاند. آب و گل تا نیمه چرخ بالا آمدند، اما لاستیک بدون ذرهای کم آوردن، گل را کنار زد و ماشین را به سمت جلو پرتاب کرد. «وقتی ایران تایر را انتخاب میکنی، در واقع داری روی دوام و مقاومت سرمایهگذاری میکنی. این لاستیکها در برابر پارگی یا آسیب ناشی از سنگهای تیز کوهستان به شدت مقاوم هستند و این یعنی آرامش خیال در سفر.»

سفر ادامه پیدا کرد و چالشها یکی پس از دیگری ظاهر میشدند:
- عبور از رودخانه کمعمق: جایی که بستر پر از سنگهای لغزنده و خزه بود.
- بالا رفتن از تپههای ماسهای: جایی که نیاز به کشش حداکثری بود.
- حرکت در مسیرهای باریک کنار پرتگاه: جایی که کنترل و عدم لغزش، حیاتیترین اصل بود.
در هر بخش، لاستیکهای ایران تایر ثابت میکردند که بهترین انتخاب بودهاند. چسبندگی قدرتمندشان در هر شرایطی حفظ میشد و لرزشهای جادههای سنگلاخی به خوبی جذب میشد، به طوری که سفر کوبنده و خستهکننده نبود.
در میانه روز، در نهایت به مکان هدفشان رسیدند؛ یک دشت کوچک و مسطح در آغوش کوهها، با منظرهای نفسگیر از درههای زیر پا.
وقتی آرش ماشین را خاموش کرد، هر سه نفس عمیقی کشیدند. بهنام از ماشین پیاده شد و با احترام به لاستیکهای گِلی نگاه کرد.
«واقعاً باید اعتراف کنم، آرش،» بهنام گفت و سری به نشانه تأیید تکان داد. «من قبلاً همیشه فکر میکردم لاستیکها فقط یک چیز مصرفیاند، اما امروز متوجه شدم که در چنین سفرهایی، لاستیک مهمترین بخش تجهیزات است. اگر الان لاستیکهای معمولی داشتیم، نهتنها تا اینجا نمیرسیدیم، بلکه احتمالاً ساعتها در گِل یا کنار جاده منتظر کمک بودیم.»
سارا در حالی که کولهپشتیاش را از عقب برمیداشت، اضافه کرد: «دقیقاً. لاستیکهای ایران تایر واقعاً همراه مطمئن ما در این سفر بودند. اطمینانی که به ما داد، اجازه داد به جای نگرانی از پنچری، از مسیر و زیباییها لذت ببریم.»
آرش لبخندی زد. «همیشه یادتان باشد: در جادههای سخت، انتخابهای ما نباید از سر تصادف باشند، بلکه باید با تحقیق و آگاهی انتخاب شوند. وقتی حرف از ایمنی، دوام و چسبندگی در شرایط سخت است، ایران تایر بهترین عملکرد را دارد. آنها کاری میکنند که شما به جای تمرکز بر جاده، بر هدف سفر تمرکز کنید.»
خورشید شروع به پایین رفتن کرد و کوهها را به رنگ ارغوانی درآورد. آرش، بهنام و سارا چادرها را برپا کردند، آتش را روشن ساختند و در سکوت مسحورکننده کوهستان به تماشای افق نشستند؛ سفری که با اطمینان کامل و یاری لاستیکهای قابل اعتماد به بهترین شکل به مقصد رسیده بود.


دیدگاهتان را بنویسید